دربارۀ ماهیت روان
حدود یک قرن قبل، بحث و چالش وسیعی دربارهی ماهیت روان (ذهن) در بین نظریهپردازان ذهن، در جریان بود. «ویلهلم وونت» و همکاراناش براین باور بودند که «ذهن» نیز همچون «بدن» دارای ابعاد و مختصاتی است. «وونت» نخستین آزمایشگاه روانشناسی تجربی را پایهگذاری کرد. او به دنبال ثبت واکنشهای انسانها بود تا از آن طریق «ساختار ذهن» را بشناسد. «وونت» و پیروان او ساختارگرا (Structuralist) نامیده شدند.
اما «ویلیام جیمز»، فیلسوف-روانپزشک آمریکایی نظر دیگری داشت. او برای ذهن، ساختار (Structure) قائل نبود بلکه ذهن را یک عملکرد (Function) میدانست. بنابراین «جیمز» و پیروانش عملکردگرا (Functionalist) نامیده میشوند.
برای فهم نظر«ویلیام جیمز» مثالی میزنم:
وقتی راجع به «فوتبال» صحبت میکنیم ممکن است بلافاصله بازیکنان فوتبال به ذهن تداعی شوند اما مفهوم واقعی فوتبال، بازیکنان، مربیان، تماشاچیان و زمینهای بازی نیست بلکه فوتبال، قرارداد بازی است. ذهن هم مانند فوتبال یکسری قواعد است. اما نه همچون فوتبال قواعدی ثابت، بلکه ذهن همزمان میتواند فوتبال، شطرنج، کلاغ پر، قایم باشک و دهها بازی دیگر باشد. ذهن همان «اتخاذ قواعد بازی» است!
چه کسی این قواعد بازی را خلق میکند؟ خودِ ذهن!
ذهن، یک دستگاه بازیساز است. «اریک برن» روانپزشک کانادایی-آمریکایی و پایه گذار تحلیل تعاملی (Transactional Analysis) این خاصیت ذهن را «گرسنگی ساختار» (Structure Hunger) مینامد.
ذهن، مثل نخ تسبیح یا رشتهی گردنبند میماند. مهرهها را در توالیها و چیدمانهای مختلف در کنار هم قرار میدهد و در مجموع یک«ترکیب» میسازد. «فابیو مارکزی» متخصص ایتالیایی سیستمها، این قابلیت را، «آنتی آنتروپی» مینامد.
میدانید که طبق قانون آنتروپی (بی نظمی) مواد تمایل دارند به سمت بینظمی بیشتر و سطح انرژی پایینتر حرکت کنند و انرژی آزاد کنند. بر این مبنا میتوان گفت جهان به سمت سادهتر شدن پیش میرود. اما فابیو مارکزی عقیده دارد اگر قانون آنتروپی همه جا صادق بود اصولا «حیات» شکل نمیگرفت. حیات، محصول فرایندی است که در آن انرژی صرف میشود تا مواد به سمت مرکب و پیچیدهتر شدن پیش بروند و سطح انرژی بالاتری پیدا کنند.
ذهن، شکل پیچیدهتر حیات است. هم محصول آنتیآنتروپی است، هم بر مبنای آنتیآنتروپی کار میکند و هم آنتیآنتروپی تولید میکند!
یکی از تجلیهای مشخص ذهن، انتزاع یا (abstraction) است. انتزاع، یعنی پیدا کردن شباهت بین چیزهای متفاوت و پیدا کردن تفاوت بین چیزهای مشابه. با این تعریف انتزاع نوعی بازی است. بازی «بگرد و پیدا کن»!
«اخلاق» از دیگر تجلیهای ذهن است و یکی از بهترین تجلیهای «آنتیآنتروپی» است. اخلاق به دنبال ایجاد نظم، ثبات و امنیت است: انرژی صرف میشود تا ساختارها از هم نپاشند بلکه محکمتر و پایدارتر شوند، در حالیکه «آنتروپی» در پی ایجاد حرکت و تغییر دائمی است.
«انتخاب آگاهانه»، تجلی دیگر ذهن و نمونهی دیگری از آنتیآنتروپی است. برای هر انتخابی ابتدا باید «ملاک انتخاب» انتخاب شود. انتخاب «ملاک انتخاب» محصولی از ترکیب دو پدیدهی مرکب (انتزاع+ اخلاق) است. انتزاع، تصویر ما از جهان را میسازد و محصول آن، نگرش (Attitude) یا هستیشناسی (Ontology) ماست و اخلاق، تصویر ما از جهان بهتر را میسازد و محصول آن، سیستم ارزشی (Value System) ماست. خود این پدیدههای مرکب با هم ترکیب میشوند و ترکیب پیچیدهای به نام «انتخاب» را خلق میکنند.
هرچه جهان را مادیتر مشاهده کنیم، پدیدهی «آنتروپی» را در آن بیشتر میبینیم و هرچه جهان را ذهنیتر مشاهده میکنیم پدیدهی «آنتیآنتروپی» را در آن بیشتر مییابیم. مرگ و «میرایی» نمونههایی از حضور آنتروپی در زندگی ما هستند در حالیکه «جاودانگی» نمونهی وجود آنتیآنتروپی در زندگی ماست.
کسانی که توفیق یافتهاند با صرف انرژی، ترکیبات جدیدتر و پیچیدهتری ایجاد کنند به «نامیرایی» نزدیکتر شده اند. مرگ، محصول توقف آنتیآنتروپی و به کار افتادن آنتروپی است. مواد مرکب شروع به «تجزیه» میکنند تا به ساختارهای ساده تبدیل شوند . انسان، تبدیل به پروتئین، چربی و املاح میشود و آن ها نیز به نوبهی خود به کربن، هیدروژن، اکسیژن و نیتروژن میشکنند و انرژی آزاد میکنند.
برعکس، وقتی هنرمندی یک ساختار جدید و پیچیده (ماندگار) ایجاد میکند، ساختاری غیرقابل حذف و جاودانه میآفریند که مستقل از حضور مواد اولیهی سازندهاش (فرایندهای بیوشیمیایی مغز شاعر یا موسیقیدان) به بقا و سرایت و انتقال خود ادامه میدهد.
این ترکیب پیچیده (گشتالت) تغییر جنسیت میدهد و به قول افلاطون از جنس «جهان مثل» میگردد:
جاودانه و غیر وابسته به عناصر اربعه و با قابلیت نفوذ بسیار بالا به تعبیری دیگر میتوان گفت «ذهن» با قانون آنتیآنتروپی «ماده» را تبدیل به «روح» میکند. شاید بتوان در تعبیری نمادین، ذهن را همان کیمیایی دانست که مس را به طلا مبدل میسازد. ملاصدرا در عبارت «النّفسُ جِسمانیةُ الحدوث، روحانیةُ البَقاء» که روان (نفس) را پدیدهای با ریشهی مادّی و با ماندگاری روحانی معرفی میکند به همین مفهوم نزدیک شده است.
نکتهی پارادوکسیکال ماجرا در این است که ذهن، هم سازنده است، هم فرایند ساخت است و هم محصول ساخت! و این درهمتنیدگی «میزان» و «موزون» و «وزن»، فهم ذهن را برای ذهن، غیرممکن میسازد!
به قول «یوستین گردر» فیلسوف نروژی: «اگر مغز ما آنقدر ساده بود که مغز ما میتوانست آن را بفهمد، مغز ما هرگز قادر نبود آن را بفهمد!
«ژان پل سارتر» –فیلسوف و نمایشنامهنویس اگزیستانسیالیست فرانسوی- در پاسخ به عبارت معروفی از «عهد عتیق» (و خدا، انسان را آفرید) این جمله را گفته است: «و انسان، خدا را آفرید!»؛ من ترجیح میدهم با این عبارت به اختلاف نظر ژان پل سارتر و عهد عتیق پایان دهم: «و ذهن، ذهن را آفرید، میآفریند و خواهد آفرید!»
.
پی نوشت:
1- کتاب«فابیو مارکزی» درباره«آنتیآنتروپی» با نام«شناخت روان» با ترجمهی «دکتر محمدحسن افضلی نژاد» و توسط «تالار کتاب» در سال 1383 در ایران به چاپ رسیده است.
2- عبارتی که از «یوستین گردر» ذکر شد در کتاب «راز فال ورق» او آمده است. علاوه بر این کتاب، کتابهای زیر هم از این فیلسوف نروژی به فارسی ترجمه و نشر شدهاند: «دنیای سوفی» ، «سلام، خداحافظ» ، «کسی اینجاست؟»، «زندگی کوتاه است»، «راز میلاد»، «دختر پرتقالی» و «مرد داستان فروش. « یوستین گردر مدافع نوعی «فلسفهی اپیکوری» است.
3- میتوان عبارات فرویدی «لیبدو» (اروس) و «تاناتو» (لوگوس) را معادلهایی برای«آنتیآنتروپی» و «آنتروپی» دانست. در اینباره «اریک فروم» در فصل آخر کتاب «بحران روانکاوی» و فصل اوّل کتاب «هنر گوش دادن» به تفصیل سخن گفته است.
4- اریک برن موضوع «گرسنگی ساختار» را در کتاب «بعد از سلام چه میگویید؟» معرفی کرده است. این کتاب توسط «مهدی قرهچهداغی» به فارسی ترجمه شده است.
5- ویلیام جیمز علاوه بر این که پایه گذار«Functionalism» در روانشناسی است، در فلسفه نیز پایه گذار«Pragmatism» است. درباره نظرات او میتوانید اطلاعات بیشتری را در کتاب «سیر حکمت در اروپا» نوشته مرحوم ذکاء الملک محمدعلی فروغی به دست آورید.
6- در مورد چگونگی شکل گیری«آنتی آنتروپی» در بستر «آنتروپی» مدلهای پیشنهادی مختلفی وجود دارد که یکی از مطرحترین آنها مدل «John Conway» از دانشگاه کمبریچ است. این مدل را میتوانید در کتاب «تولد و مرگ در فیزیک جدید» از دکتر مسعود ناصری (نشر مثلث) بیابید.
دکتر محمدرضا سرگلزایی _ روانپزشک
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=42