چگونه آزاده زندگی کنیم؟
«وﻳﻠﻴﺎم ﮔﻻﺳﺮ»، روانپزشک آﻣﺮﻳﻜﺎیی اﻋﺘﻘﺎد دارد اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﭘﻨﺞدﺳﺘﻪ ﻧﻴﺎزاﺳﺎسی دارﻧﺪ:
– ﻧﻴﺎزﻫﺎی ﺣﻴﺎتی ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻏﺬا، ﺧﻮاب ﻛﺎفی، ﻧﻴﺎز جنسی و ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻣﺴﻜﻦِ راﺣﺖ و اﻣﻦ
– ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﺗﻔﺮﻳﺢ، ﺑﺎزی، اﻛﺘﺸﺎف و ﺗﻨﻮع
– ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﺗﻌﻠﻖداﺷﺘﻦ، راﺑﻄﻪ، ﻣﻬﺮ و ﻣﺤﺒﺖ و داد و ﺳﺘﺪ ﻋﺎطفی
– ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﻗﺪرت، ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ و ﺗﻮاﻧﺎیی دﺧﻞ و ﺗﺼﺮف در دﻧﻴﺎ
– ﻧﻴﺎز ﺑﻪ آزادی، ﺣﻖ رأی و ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب
ﮔﺮﭼﻪ اﻳﻦ ﻧﻴﺎزﻫﺎ ﺑﺮای ﻫﻤﻪی اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺿﺮوریﺳﺖ، اﻣﺎ اوﻟﻮﻳﺖﺑﻨﺪی آن ﻫﺎ در اﻓﺮاد ﻣﺘﻔﺎوت اﺳﺖ. ﺑﺮای ﻧﻤﻮﻧﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ ﺗﻔﺮﻳﺢ و اﻛﺘﺸﺎف در ﻓﺮدی آنﻗﺪر ﺑﺎﻻ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻪ داﺷﺘﻦ ﺧﺎﻧﻪ و اﺗﻮﻣﺒﻴﻞ شخصی ﻧﺒﺎﺷﺪ اﻣﺎ ﺷﻬﺮﻫﺎ و ﻛﺸﻮرﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ را ﺑﺒﻴﻨﺪ و آداب و رﺳﻮم و دﻳﺪنیﻫﺎی دﻧﻴﺎ را ﺧﻮد ﻟﻤﺲﻛﻨﺪ، درﺻﻮرتیﻛﻪ در ﻓﺮدی دﻳﮕﺮ، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ ﻛﺎﻣﻼً ﺑﺮﻋﻜﺲ ﺑﺎﺷﺪ و از ﻧﻈﺮ او، ﻣﺴﺨﺮه و مضحک ﺑﻪﻧﻈﺮ ﺑﺮﺳﺪ ﻛﻪ ﻓﺮدی اﺟﺎرهﻧﺸﻴﻦ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ ﭘﺲاﻧﺪاز ﺧﻮد را ﺻﺮف ﺳﻔﺮ ﺑﻪ آﻓﺮﻳﻘﺎ کند!
ﭼﻨﻴﻦ ﻓﺮدی ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﻔﺖ: «آﻓﺮﻳﻘﺎ را در ﻓﻴﻠﻢﻫﺎ ﻫﻢ میﺗﻮان دﻳﺪ، اﻣﺎ نمیﺗﻮان ﺗﻤﺎم ﻋﻤﺮ ﻣﺴﺘﺄﺟﺮ ﺑﻮد»! درﺣﺎلیﻛﻪ ﻧﻔﺮ اول ﺑﻪ او ﺧﻮاﻫﺪ ﮔﻔﺖ: «ﭼﻪ ﺗﻔﺎوتی دارد ﻛﻪ ﺳﻨﺪ ﺧﺎﻧﻪای ﻛﻪ در آن زﻧﺪگی میکنی، ﺑﻪﻧﺎم ﭼﻪ کسی ﺑﺎﺷﺪ؟! ﻣﺴﺘﺄﺟﺮﺑﻮدن اﻳﻦ ﺣﺴﻦ را دارد ﻛﻪ ﺧﺎﻧﻪﻫﺎ، ﻣﺤﻠﻪﻫﺎ و ﻫﻤﺴﺎﻳﻪﻫﺎی ﻣﺘﻨﻮعی را ﺗﺠﺮﺑﻪ میکنی اﻣﺎ آﻓﺮﻳﻘﺎ را نمیﺗﻮان در ﺻﻔﺤﻪی ﺗﻠﻮﻳﺰﻳﻮن ﻟﻤﺲﻛﺮد، ﺑﻮﻳﻴﺪ و ﭼﺸﻴﺪ»!
از ﻧﻈﺮ ﺷﻤﺎ ﻛﺪام یک از اﻳﻦ دو ﻧﻔﺮ، منطقیﺗﺮﻧﺪ؟! ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻪ اﻳﻦﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﻛﺪام یک از آﻧﺎن ﺷﺒﻴﻪﺗﺮ ﺑﺎﺷﻴﺪ، ﺑﻪ اﻳﻦ ﺳﺆال ﺟﻮاب میدﻫﻴﺪ. در ﻫﺮ فرهنگی، برخی اوﻟﻮﻳﺖﻫﺎ ﻏﺎﻟﺐاﻧﺪ و ﺑﺮای ﻣﺮدم آن ﺟﺎﻣﻌﻪ، اﻧﺘﺨﺎب آنﻫﺎ منطقیﺗﺮ ﺑﻪﻧﻈﺮ میآﻳﺪ، درﺣﺎلی ﻛﻪ ﻣﺎﺟﺮا ﻫﻴﭻ ارﺗﺒﺎطی ﺑﺎ «ﻣﻨﻄﻖ» و «ﺗﻔﻜﺮ منطقی» ﻧﺪارد. ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺎﻟﺐ در ﺟﺎﻣﻌﻪی اﻣﺮوز ﺑﺸﺮی ﻣﻮﺟﺐ ﺷﺪه ﻛﻪ ﻧﻴﺎز ﺑﻪ «ﻗﺪرت، ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ و ﺛﺮوت» آنﻗﺪر ﻣﻬﻢ ﺷﻮد ﻛﻪ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﻨﺪ «ﺧﻮدﻓﺮوشی» ﻛﻨﻨﺪ!
وﻗﺘﻲ از «ﺧﻮدﻓﺮوشی» ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻴﻢ، ﺑﻴﺶﺗﺮ اﻓﺮاد ﺑﻪ ﻛﺴﺎنی ﻓﻜﺮ میﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ «ﺗﻦﻓﺮوشی» میﻛﻨﻨﺪ اﻣﺎ ﻣﻦ وقتی از «ﺧﻮدﻓﺮوشی» ﺻﺤﺒﺖ میﻛﻨﻢ، ﻣﻨﻈﻮر دﻳﮕﺮی دارم. از ﻧﻈﺮِ ﻣﻦ، «ﺧﻮدﻓﺮوشی» یعنی ﻓﺮدی ﺣﺎﺿﺮ ﺑﺎﺷﺪ در ازای ﭘﻮل، ﺗﻦ ﺑﻪ ﻛﺎری ﺑﺪﻫﺪ ﻛﻪ ﺧﻮدش آن را «ﻏﻴﺮاﺧﻼقی» میداﻧﺪ. اﻓﺮاد زﻳﺎدی ﺣﺎﺿﺮﻧﺪ در ازای ﭘﻮل زﻳﺎد، ﺗﻦ ﺑﻪ ﻛﺎرﻫﺎیی ﺑﺪﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﻴﺶ از درﻳﺎﻓﺖ اﻳﻦ ﭘﻮل، ﺧﻮدﺷﺎن ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺎرﻫﺎیی را ﻏﻴﺮاﺧﻼقی میداﻧﺴﺘﻪاﻧﺪ آﻧﺎن در ﺗﻮﺟﻴﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺎری میﮔﻮﻳﻨﺪ: «ﻣﺄﻣﻮرم و ﻣﻌﺬور»! و اﺳﺘﺪﻻل میﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ: «اﮔﺮ ﻣﻦ اﻳﻦ ﻛﺎر را ﻧﻜﻨﻢ، دﻳﮕﺮی آن را اﻧﺠﺎم ﺧﻮاﻫﺪ داد، ﭼﻪ ﻓﺮقی میﻛﻨﺪ؟ ﺑﻪ! ﻫﺮﺣﺎل اﻳﻦ ﻛﺎر را کسی اﻧﺠﺎم ﺧﻮاﻫﺪ داد، ﭼﺮا ﭘﻮل آن ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺮﺳﺪ؟»
ﺣﺪود یکﺳﺎل ﭘﻴﺶ، ﻓﺮدی ﺑﺮای ﻣﺸﺎوره ﺑﻪ ﻣﻄﺐ ﻣﻦ آﻣﺪه ﺑﻮد. اﻳﻦ ﻓﺮد، ﺗﺤﺼﻴﻼت ﺑﺎﻻیی داﺷﺖ و در سیستمی ﻛﺎرمیﻛﺮد ﻛﻪ اﺳﺎﺳﺎً ﺑﻪ آن، بیاﻋﺘﻘﺎد ﺑﻮد و ﻛﺎرﻫﺎی آن ﺳﻴﺴﺘﻢ را اﺗﻼف وﻗﺖ و ﺑﻮدﺟﻪ و اﻧﺮژی میداﻧﺴﺖ، ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل ﺑﻪ آن ﻛﺎر اداﻣﻪ میداد و دﻟﻴﻞ ﻛﺎرش را اﻳﻦ میداﻧﺴﺖ ﻛﻪ اﮔﺮ از آن ﺳﻴﺴﺘﻢ اﺳﺘﻌﻔﺎ ﺑﺪﻫﺪ، در ﺟﺎی دﻳﮕﺮ، درآﻣﺪ ﻛﻢﺗﺮی ﺧﻮاﻫﺪ داﺷﺖ. در ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻦ، اﻳﻦ ﻛﺎر، «ﺧﻮدﻓﺮوشی» اﺳﺖ. درﺣﺎلی ﻛﻪ در ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻏﺎﻟﺐ ﺟﺎﻣﻌﻪ، اﻳﻦ ﻓﺮد، یک ﻓﺮد ﻛﺎﻣﻼً منطقی اﺳﺖ ﭼﻮن ﻣﺎﻟﻜﻴﺖ، ﻗﺪرت و ﺛﺮوت، ﻧﻤﺮههای ﺑﺎﻻﺗﺮ از آزادگی، وارستگی و داﺷﺘﻦ ﺣﻖ اﻧﺘﺨﺎب دارد .
وﻗﺘﻲ در ﺟﺎﻣﻌﻪای ﭼﻨﻴﻦ اﺗﻔﺎقی رخ دﻫﺪ، ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺗﻌﺠﺐ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ ﻫﺮروز ﺷﺎﻫﺪ رﻓﺘﺎرﻫﺎی ﻏﻴﺮاﺧﻼقی ﻣﺎﻧﻨﺪ دروغ، رﻳﺎﻛﺎری، ﺳﻬﻞاﻧﮕﺎری، ﺗﻘﻠﺐ، ﻛﻢﻛﺎری، دزدی، ﺧﺸﻮﻧﺖ و… ﺑﺎﺷﻴﻢ .
ﻫﺮ اﻧﺘﺨﺎبی در زﻧﺪگی ﺑﻬﺎیی دارد؛ ﺗﺎ اوﻟﻮﻳﺖﺑﻨﺪی ﺧﻮد را ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺪﻫﻴﻢ، دﻧﻴﺎیﻣﺎن ﺗﻐﻴﻴﺮ ﻧﺨﻮاﻫﺪ ﻛﺮد: « ﮔﻨﺪم از ﮔﻨﺪم ﺑﺮوﻳﺪ، ﺟﻮ ز ﺟو»
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=112