نام کتاب: کتابخانه مرموز
نوشته: هاروکی موراکامی
ترجمه: آراز بارسقیان
انتشارات: میلکان ۱۳۹۳
پیشنهاد میکنم که پیش از آن که تحلیل من را از این کتاب بخوانید خود داستان را بخوانید، چرا که تحلیل من بهطور حتم مانع تأمل خودانگیز و عمیق شما روی داستان خواهد شد.
کتاب «کتابخانه مرموز» چهارمین کتابی است که از «هاروکی موراکامی» خواندهام. پیش از این دو رمان بلند «کافکا در کرانه» و «سرزمین عجایب بیرحم و ته دنیا» و نیز مجموعه داستانهای کوتاه «پس از زلزله» را از موراکامی خوانده بودم. از این چهار کتاب داستان بلند «کافکا در کرانه» و کتاب کوچک «کتابخانه مرموز» شباهت بیشتری به هم دارند.
هر دو کتاب را با ترکیبی از دیدگاههای فروید و یونگ میتوان تفسیر کرد. در داستان بلند «کافکا در کرانه» دو لایه به موازات هم پیش میروند. یکی از این دو لایه، مبتنی بر تراژدی «اودیپ شهریار سوفوکل» قرار دارد که مورد توجه خاص فروید قرار داشت و لایه دوم مبتنی بر مفهوم «ناخودآگاه جمعی» یونگ است. در داستان کوتاه «کتابخانهی مرموز» هم همین دو لایه به موازات هم پیش میروند.
پسر جوانی به کتابخانه میرود و آنجا برای گرفتن کتابهایی در باب تاریخ، راه به زیرزمین کتابخانه میبرد. زیرزمین کتابخانهی پیچ در پیچ، لابیرنتی و تاریک است و فضایی مرموز دارد. به عقیدهی من، موراکامی با این توصیف از زیرزمین کتابخانه مشغول بصریسازی فضای ناخودآگاه است. آنچه باعث گیر افتادن قهرمان قصه در این فضای لابیرنتی میشود این است که مادرش او را پسری مطیع بار آورده است.
بنابراین در این لایه، ما با «عقده مادر» مواجه هستیم. فقدان پدر در داستان هم دوباره «عقده ادیپ» را در ذهن متبادر میکند. در زیرزمین، دو نفر هستند که پسر جوان را به بند میکشند. یکی از آنها پیرمردی است که صاحب مخزن کتابخانه است و مغز آدمها را میخورد. این پیرمرد نماد «تاریخ» است و تجسم «جبر تاریخی» که دست و بال ما را میبندد و مانع انتخاب آزاد ما میگردد.
شخصیت دوم که تابع شخصیت اول (پیرمرد) است مردی است که پوستین گوسفند به تن دارد و خود نیز شخصیتی گوسپندوار و مطیع دارد. این شخصیت که با خورد و خوراک هم نسبت دارد نماد غریزهی حیوانی ماست. این که در این داستان پیرمرد تاریخ تازیانه به دست دارد و گوسفند غریزه از او میترسد و حساب میبرد به این معناست که موراکامی غریزهی ما را نیز تابع جبر تاریخ میداند.
«اریک فروم» در کتاب «گریز از آزادی» و «میشل فوکو» در کتاب «تاریخ جنسیت» هم همین دیدگاه را مطرح کردهاند. این دو شخصیت در واقع اجزای ناخودآگاه جمعی هستند اما آنچه باعث میشود قهرمان قصه در اسارت این دو جزء ناخودآگاه جمعی قرار بگیرد عناصری از ناخودآگاه شخصی اوست، یکی نقش کودکی مطیع که مادرش به او القاء کرده و دیگری تجربه تروماتیک ترس (سگ سیاه) که از ترومایی در کودکی او باقی مانده است.
نکته جالب قصه آنجاست که وقتی قهرمان داستان در اسارت این دو عنصر ناخودآگاه جمعی (غریزه و تاریخ) قرار میگیرد هویتی غریبه در او نفوذ میکند، گویی که کالبدی اختری/اثیری کالبد فیزیکی او را اشغال میکند و او در زندگی یک مأمور مالیاتی در امپراتوری عثمانی غرق میشود.
نجات قهرمان قصه از حصر هم ماهیتی یونگی دارد: ارتباط با آنیما. دختر زیبایی که در لابیرنت به سراغ قهرمان میآید و هرگز سخن نمیگوید، او با شیوهای «غیر زبانی» با قهرمان ارتباط برقرار میکند. دختر زیبا خیالوش و رویاگونه است و با ماه و مهتاب ارتباط دارد. زنانگی، سکوت و خیالوش بودن این دختر نشان از این دارند که او «آنیمای قهرمان» است.
علاوه بر ارتباط با «آنیما» آزادی قهرمان منوط به یک حرکت دیگر او نیز هست؛ قهرمان میتواند غریزه را مهار کند و غریزه را بهکار بگیرد.
در انتهای داستان، قهرمان از بند رسته، که نه در بند عقده مادر است، نه در بند ترسهای کودکی و نه در اسارت غریزه و تاریخ دچار «تنهایی وجودی» است چرا که «روح» از قفس پریده است. او اکنون در ابتدای راه جدیدی قرار دارد: جستجوی روح خویش!
فضای کارهای موراکامی مرموز، پیچیده، خیالانگیز و چندلایه است. بعید میدانم که بدون خوانش روانکاوانه بتوان پیام موراکامی را رمزگشایی کرد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی ـ روانپزشک
.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=9640