یونگ و خدا-انگارهها
«کارل گوستاو یونگ» در کتاب «پاسخ به ایوب» موضوع خدا-انگاره «عهد عتیق» را مورد بحث قرار میدهد.
اغلب ما هنگامیکه راجع به خداوند و یا «الوهیت» گفتگو میکنیمابتدا این گزاره را میگوییم که خداوند برای ذهن ما تعریفنشدنی و غیرقابل فهم و در نتیجه غیرقابل وصف است؛ در متون مذهبی و ادبی نیز بارها به وصفناشدنی بودن الوهیت اشاره شدهاست:
- «سبحانه و تعالی عما یصفون» (سوره انعام, آیه ۱۰۰) خداوند از وصفهای شما منزه و برتر است.
- «و لم یکن له کفوا احد» (سوره اخلاص، آیه ۴) او شبیه و مانند هیچ چیز دیگری نیست.
- «تائوی جاودان وقتی به زبان آید دیگر تائو نیست» (لائوتزو، کتاب تائوته چینگ)
- «آنکه در اندیشه ناید آن خداست!» (مولانا، مثنوی، دفتر دوم)
ذهنی که تلاش میکند «خداوند ازلی-ابدی آفرینندهی ذهن» را بشناسد حتی قادر به شناسایی خودش نیز نیست. بنابراین قدم اول شناخت، که شناسایی «ابزار شناخت» (سوژه) است برای ذهن دشوار و بلکه ناممکن است، چه رسد به شناسایی خالق ذهن یا آنچه مقدم بر ذهن است. گزارههای زیر را در باب ناممکن بودن شناخت ذهن ببینید:
- «من عرف نفسه فقد عرف ربه» (غرر الحکم، ص 232)
آن کس که «خودش» را شناخت پس بهتحقیق «پروردگارش» را شناحتهاست. (این حدیث در برخی منابع بهعنوان حدیث قدسی، در برخی منابع بهنقل از پیامبر اسلام و در برخی منابع بهنقل از امام علی آورده شدهاست). - اگر ذهن ما آنقدر ساده بود که ذهن ما قادر بود آن را بشناسد، آنگاه قادر نبود آن را بشناسد! («یوستین گرودر»،فیلسوف نروژی، کتاب «راز فال ورق»)
- اولا «امانوئل کانت» مدعی بود ذهن را نمیتوان بهصورت عینی بررسی کرد زیرا چیزی مادی نیست؛ ثانیاً ذهن را نمیتوان با استفاده از دروننگری دکارتی (فنومنولوژی) بهصورت علمی مطالعه کرد چون راکد و منتظر تحلیل نمیماند، ذهن مرتب تغییر میکند و بنابراین نمیتوان با اطمینان آنرا بررسی کرد در ضمن خود همین فرایند دروننگری بر حالت ذهن تاثیر میگذارد پس ارزش آنچه را که از طریق دروننگری پیدا میشود محدود میکند.(هرگنهان، تاریخ و روانشناسی، مبحث کانت)
با این توضیح، اغلب متألهین (فیلسوفان موضوع الوهیت) به ناشناختنی بودن الوهیت معترفند اما این اعتراف باعث نشدهاست که ذهن خلاق و داستانپرداز انسان بر «گرسنگی ساختار» خود غلبهکند و «تصویری از الوهیت» نداشتهباشد. تصویر ذهن انسان از الوهیت را «خدا-انگاره» (God-image) مینامم. بهرغم اذعان به غیرقابل توصیف بودن الوهیت شما میتوانید به وفور این خدا-انگارهها را در متون دینی پیداکنید:
- «یدالله فوق ایدیهم» (سوره فتح، آیه دهم)
«دست خدا» بالای دست آنان قرار دارد. - «فانک باعیننا» (سوره طور، آیه ۴۸)
و تو در «دیدگان» ما هستی. - «و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی» (سوره انفال، آیه ۱۷)
و آن هنگام که تیر انداختی تو نبودی که تیر انداختی بلکه خداوند بود که «تیر انداخت». - «الله نور السموات و الارض مثل نوره کمشکوه» (سوره نور، آیه ۳۵)
خداوند «نور» آسمانها و زمین است. نور او را میتوان به «نور چراغ» تشبیه کرد.
هرچه هم که بگوییم خداوند غیرقابل وصف است این «انگارهها»، استعارههایی هستند که «امر انتزاعی» را به «امر عینی» تبدیل میکنند و «تصویری» از «خدای غیبی» در ذهن میآفرینند بخصوص که اغلب آنها بر «انسانریختی» ذاتی ذهن ما (anthropomorphism) نیز سوار میشوند!
از نظر یونگ این تصویر الوهیت در ذهن فرد متدین اثری عمیق دارد. چنان که او «ناخودآگاه» بهسمت شبیه شدن به این تصویر استعارهای حرکت میکند زیرا تشبه با الوهیت مساوی است با تقرب به کمال. یونگ معتقد است که یکی از دلایل گسترش خشونت، جاهطلبی و رقابتجویی در دنیای ما این است که «خدا-انگارههای مذکر» در اغلب ادیان موجود «خدا-انگارههای مونث» را پس زدهاند، در نتیجه روح نرینهروان (Animus) فرهنگ و تمدن بشری را تسخیر کردهاست و تا «خدا-انگاره» اصلاح نگردد امیدی به فروکش کردن آتش خشونت، رقابت و طمع نیست!
یکی از آیینهای شاخصی که «خدا-انگاره مادینه» در آنها غالب بود آیین «میتراییسم» -آیین ایرانیان پیش از زرتشت- بود. «آناهیتا» (ایزدبانوی آب) و «میترا» (ایزدبانوی آفتاب) خدا-انگارههای مؤنث بودند.
در تمدن هلنیسم یونانی، خدا-انگارههای مؤنث (همچون دیمیتر، آتنا و آفرودیت) همراه با خدا-انگارههای مذکر (همچون زئوس، آپولو و دیونیزوس) تعادل زنانگی و مردانگی را در روان یونانیان حفظ میکردند.
در تمدن رومی خدا-انگارههای مذکر بر خدا-انگارههای مونث برتری یافتند، شهر روم به افتخار رومئوس فرزند مارس (خدای نرینه جنگ) نامگذاری شد و جشن برکت و روزی نیز به افتخار ساتورن (کرونوس) پدر ژوپیتر (زئوس)، ساتورنالیا نام گرفت. چنین شد که تمدن روم برخلاف تمدن فیلسوفپرور یونان، گلادیاتور و لژیونر پرورد!
از نظر یونگ ظهور مسیحیت حرکتی بود در جهت احیای آیین میتراییسم و واکنشی بود در مخالفت با نرینهروانی تمدن روم و آیین مردسالار یهود اما مسیحی شدن امپراطوری روم توسط امپراطور کنستانتین درواقع منجر به «رومی شدن مسیحیت» و بهسرعت، «تثلیث» پدر، پسر و روح القدس جایگزین «تربیع» پدر، مادر باکره (جام مقدس)، مسیح و روحالقدس شد.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
.
مطالب مرتبط
Photo From: starshine.artstation.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=152