دانلود مجموعه داستان “قصه ها و غصه های اتاق درمان”
نوشته دکتر محمدرضا سرگلزایی
هستیم هستیم همچون آتشی که در چوب پنهان است همچون بارانی که در ابر آوایی که در دهل تکراری که در تاریخ! منتظر باش خواهیم سوزاند، خواهیم بارید، خواهیم غرّید! دکتر محمدرضا سرگلز... بیشتر بدانید
«محاکمهی ابدی» اسفند ماه 1388 محمدرضا سرگلزایی تقدیم به دایی مرتضی *** – فردا مییای؟ – نه! – چرا؟! – نمییام! – خوب چرا نمییای؟ – اگه نازمو ب... بیشتر بدانید
هر روز که از میدان بوکوفسکی میگذرم دلم هری میریزد سعی میکنم نگاهم را از آن درب آهنی بزرگ بدزدم ولی به هر جا که نگاه میکنم آن درب همانجاست. راستش، سعی میکنم هیچوقت از مسیر مید... بیشتر بدانید
زیارت معبد سکوت – فصل اول دود از کندهها بلند میشود، جابهجا میشویم، جهت وزش باد هر ده-پانزده دقیقه یکبار عوض میشود و ما مجبور میشویم جا عوض کنیم تا دود وارد حلق و چشمه... بیشتر بدانید
زیارت معبد سکوت – فصل دوم دود از کندهها بلند میشود، باد تند و سردی میوزد، صدای رودخانه آنقدر بلند است که به زور صدای همدیگر را میشنویم ولی قرار نیست با یکدیگر صحبت کنیم،... بیشتر بدانید
فردا قرار است مریم و فریدون به خانهام بیایند. فریدون روانشناسی میخواند و دوست دارد درجلسات رواندرمانی حضور داشته باشد تا فنون این کار را بیاموزد. مریم با حضور فریدون مشکلی نداش... بیشتر بدانید
از خواب بیدار میشوم. سقف کلبۀ شناور را بالای سرم میبینم. فوری یادم میآید که کجا هستم، هیچ وقت در زندگی قبلی زیر چنین زیرسقفی نبودهام. صدای باران نمیآید. حرفهای شمن را مرور می... بیشتر بدانید
تلاشم برای آزمودن قوۀ کشف و شهود به نتیجهای نرسید. حدس زدم که مشکل مریم در ارتباط با یک رابطۀ عاطفی در زندگیش است، ولی این حدس ارتباطی با کشف و شهود و الهام و اشراق نداشت، نوعی اس... بیشتر بدانید
شمن گفت هر وقت داستانم «اینجا» تمام شود به «آنجا» برمیگردم. چرا فکر کردم با پریدن در آب داستانم تمام میشود؟! شاید منظورش این بود که هر وقت درسی که لازم داری از این تجربه آموختی ا... بیشتر بدانید
این که مریم اهل هنر و ادبیات بود باعث شد که من هم از رویکرد قصهمحور برای درمانش استفاده کنم. هر جلسه از او میخواستم نقش شخصیتی غیر از خودش را بازی کند که برای درمان به روانپزشک... بیشتر بدانید