خواننده: سعید سلطانپور
نام ترانه: سرود، برای گلهای سرخ
سعید سلطانپور (زاده ۱۳۱۹ در سبزوار – درگذشته ۱۳۶۰ در زندان اوین، تهران)، شاعر، نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر، عضو کانون نویسندگان ایران و فعال سیاسی چپگرای ایرانی بود. وی یکی از شاعرانِ سخنران در شبهای شعر گوته بود. اشعار سرودهایی چون پرنیان شفق، سر اومد زمستون، خون ارغوانها،گل مینای جوان و آیینه رود از اوست. در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ به اتهام هواداری از سازمان چریکهای فدائی خلق دستگیر و نزدیک به دو ماه بعد در ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ در زندان اوین، اعدام شد. (منبع: ویکیپدیا)
متن ترانهٔ سرود، برای گلهای سرخ از سعید سلطانپور
دیگر نمیتوانم
جز با تو
از تو سخن بگویم
ای شرزه شیر زخمی زندانی
ای خاک ارغوانی
دیگر نمیتوانم
و قلبم این ستارهی اسپند
در آتش شکفتهی خشم و خون
آوازهای سوزان میخواند
و اختران خشم زمان را
باغ جرقههای سرخ پریشان را
روی فلات خفته میافشاند:
ناگاه، مثل جنگل باروت منفجر
مثل تنورههای گدازان گردباد
از خطه های میهن خونآلود
میرویم
و شعله میکشم از کوره های آتشباد
و نام سوختگان کویر و بندر را
به زخم خنجر خونینِ نعره میکوبم
به سنگ سنگ قزل قلعه و اوین و حصار
دیگر نمیتوانم
آنَک، ابر
دیگر نمیتوانم
اینک، رعد
دیگر نمیتوانم
هان،
رگبار!
دیگر نمیتوانم
با صد هزار در قفس آیا چه رفته است؟
با صد هزار عشق، که در باغ آرزو خواندند
با صد هزار جنگل
با صد هزار شهر
با صد هزار سرخ، که روی شمال شب راندند
و روی شاخسار خیابانها
در کوچ ناگهان زمستانی
رگبار بال خونین افشاندند
دیگر نمیتوانم
باد از هزار جانب
در لالههای خون هزاران
میگردد
و عطر اشک و اسارت را
در زیر خیمههای سوگواری شبها میگردانَد
باد از هزار جانب
از رنج روزگار
از سنگر و صدا
از راستای فردا میخواند
باد از هزار جانب
با رودهای میهن
میراند
میتوفد از کرانهی گلگون
و روی نعشهای شهیدان
گیسوی سوگوار میافشاند
میزارد از جگر
مرثیه میسُراید یا هقهقی بلند
میچرخد و
ز پویه نمیماند
باد از هزار جانب
از رنج روزگار
از سنگر و صدا
از راستای فردا میخواند
دیگر نمیتوانم
با رنجِ واقعیت
و با تصوّر خونین عشق و آزادی
صدای تند و توانای روزگارم را
به درّه های عمیق سکوت میریزم
مگر بلرزد باز این نواحی بیداد
به نعرههای توانای بهمن فریاد:
هلا،ستارهی توفانی
هلا، ستارهی توفندهی خیابانی
هلا، ستارهی پَرّان
هلا، ستارهی پویان
ستارهی سوزان
ستاره ی سَحَر انقلاب ایرانی
هلا، ستارهی ”حیدر”
ستارهی آذر
هلا، هزار ستاره،
ستاره ی ”دیگر”
کنون حماسهی آزادی تو را، با خون
و با دهانی، از عشق و آفتاب و جنون
میان خرمن خاکستر و تهاجم باد
برای خلق توانای بسته میخوانم
و با دو پاروی خون
درون قایق سوزان شعر و شور و خرد
برآبکوههی سانسور و قتل، میرانم
اگر بریزد خون دل از دهانهی سرب
اگر بماند دل
باز در نمیمانم:
به شور گوشهی توفان تودههای نبرد
در آن زمان که فروخفتهام
کجا؟
در خاک
هنوز پرچم خون من است در کف موج
صدای موج، صدای من است
میدانم
بگو چگونه بخوانم
که دل بسوزد پاک
بگو چگونه بگویم
زباغ خون، برخاک
بگو چگونه بسوزم
چگونه آتش قلبم را
بیاد آنهمه خون شعلهی خیابانی
بیاد اینهمه گل های سرخ زندانی
به چار جانب این دشت خون برافروزم؟
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=1574
پادکست: پخش در پنجره جدید | دانلود