درسهایی از اریک امانوئل اشمیت
«اریک امانوئل اشمیت» متولّد ۲۸ مارس ۱۹۶۰ در لیون، نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلسوف فرانسوی است. نوشتههای او به ۴۳ زبان دنیا منتشر شده و نمایشنامههای او در بیش از ۵۰ کشور روی صحنه رفتهاند.
وی دکترای فلسفه دارد.
از اریک امانوئل اشمیت سه کتاب زیبا خواندهام:
«خرده جنایتهای زناشویی»، «سومویی که نمیتوانست گنده شود» و «زمانی که یک اثر هنری بودم»
نمایشنامه درخشان «خرده جنایتهای زناشویی» گرچه بهظاهر در باب پیچیدگی رابطه زناشویی است ولی به عقیده من بیشتر راجع به نسبی بودن حقیقت است. در طی این نمایشنامه مردی که به دلیل دچار شدن به فراموشی در بیمارستان بوده همراه همسرش به خانه باز میگردد و آن دو تلاش میکنند وقایعی که مرد فراموش کرده بازیابی کنند. اما در اثنای گفتوگوی آنها مکررا روایتی متفاوت از گذشته بازیابی میشود و هر روایت آنچنان مستدل بهنظر میرسد که تا هنگامی که روایت آلترناتیو گفته نشده است حقیقتی قطعی بهنظر میرسد.
شبیه این ماجرا در کتاب «انسان، جنایت، احتمال»، «نادر ابراهیمی» اتفاق میافتد. مردی همسرش را به قتل رسانده و چندین روایت از این قتل ارائه میشود. روایتها بهگونهای یک در میان چیده شدهاند و شما با خواندن یکی از داستانها مرد را محکوم میکنید ولی با خواندن روایت بعدی به او حق میدهید و این تغییر عقیده چند بار اتفاق میافتد. من در تماشای فیلم مستند «کارت قرمز»، فیلم ارزشمند «مهناز افضلی» هم بارها این تغییر حکم را در ذهنم تجربه کردم و به سازندهٔ گرانقدر فیلم گفتم که جدا از موضوع پروندهای که در فیلم مورد کاوش قرار گرفت من این جنبه از فیلمتان را بسیار ارزشمند میدانم.
در داستان «سومویی که نمیتوانست گنده شود» نویسنده داستان زندگی نوجوانی را روایت میکند که پدر و مادر خود را از دست داده و دستفروشی میکند. او با یک استاد «ذن بودیسم» آشنا میشود که مربی کشتی سنتی ژاپنی (سومو) است و از نوجوان دعوت میکند که بهرغم بدن نحیفی که دارد وارد این رشته ورزشی شود. در اثنای این ماجرا اریک امانوئل اشمیت اصول محوری ذن بودیسم را شرح میدهد. مهمترین درس ذن بودیسم «تعلیق باورها» است، ذن بودیسم قرار است ما را به فروتنی برساند، فروتنی بزرگی که ناشی از یک «نمیدانم» بزرگ است، و نیز قرار است ما را تبدیل به مشاهده کنندگان بهتری کند، صد حیف که طبع بتپرست ما، اغلب تَبَرِ بُت شکنی را در جای بُتِ شکسته مینشاند و این بت جدید را میپرستد! «کاش ابراهیم به جای بتها خوی بتپرستی را درهم میشکست!» به هر حال اریک امانوئل اشمیت نیز گاهی (به ندرت) در این کتاب به این ورطه میافتد و استاد ذن به جای تعلیق باورها، باورهای جدیدی را با قطعیت درس میدهد و ذن بودیسم به جای شیوهای برای پالایش ذهن تندیل به یک مذهب میشود.
امّا «زمانی که یک اثر هنری بودم» از دو کتاب قبلی برای من جالب توجهتر بود چرا که به آسیبشناسی زمانه ما میپردازد، آسیبی که کاپیتالیسم و رسانههای مروّج آن به سلامت ما وارد میکنند و ما را تبدیل به موجودات نمایشی و ویترینی میکنند که ارزشمندیمان به نمرهای است که تماشاگران به ما میدهند. تماشاگرانی که خود نگران نمرهای هستند که ما به آنها میدهیم!
«کارل مارکس» (فیلسوف، تاریخدان و اقتصاددان نابغهی آلمانی) اعتقاد داشت که در نظام سرمایهسالاری (کاپیتالسیم) کالا ها تبدیل به فتیش میشوند. کلمهی فتیش به معنای «بت» است: شیئی بیجان که مردمان بَدَوی باور داشتند روحی الهی در آن حلول کرده و آن را میپرستیدند! در جامعهی کاپیتالیست (پول محور) کالاها به گونهای مورد پرستش قرار میگیرند! کالا نه به سبب کارکردی که دارد بلکه به خودی خود دارای اصالت است! کالاها دیگر «طریقیّت» ندارند بلکه «موضوعیّت» دارند! یعنی حاوی نام و نشانی هستند که به خودی خود احترام برانگیز است و ما نه به سبب نیاز به کارکرد یک کفش، گوشی تلفن یا اتوموبیل بلکه به سبب «پرستیژ» برای کالاها پول میپردازیم.
امروزه که مردم در فضای مجازی به رقابت میپردازند تا تعداد «لایکها» یا «فالوورها»شان را بهرخ هم بکشند و با آن به تفاخر بپردازند آنچه اریک امانوئل اشمیت در «زمانی یک اثر هنری بودم» روایت میکند برایم ملموستر شده است.
دکترمحمدرضاسرگلزایی ـ روانپزشک
مطالب مرتبط
- مهمان ناخوانده
- اسکار و خانم صورتی
- ﺗﻌﺎﻣﻞ، ﺗﺄﻣﻞ و ﺗﺤﻤﻞ
- فتیشیسم سرمایهسالاری
- پرستش کالا و بتخانه برندها
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=254