نام کتاب: دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
نویسنده: شهرام رحیمیان
ناشر: انتشارات نیلوفر – ۱۳۸۳
داستان این کتاب راجع به یک شخصیت خیالی به نام «دکتر نون» است که هم معاون دکتر مصدق بوده است و هم از اقوام دکتر مصدق، دکتر نون و دکتر فاطمی به مصدق قول دادهبودند که تا پایان راه در کنار مصدق باقی بمانند اما پس از کودتای ۲۸ مرداد دکتر نون زیر شکنجه و تهدید، تن به یک مصاحبه رادیویی علیه دکتر مصدق میدهد. شرم تن دادن به خیانت باعث میشود دکتر نون پس از آزادی به زندگی عادی برنگردد و برای تنبیه خود، خودش را در خانه زندانی کند و افسرده و الکلی و روانپریش شود.
.
دکتر نون زنی دارد به نام ملکتاج که از کودکی با هم بزرگ شدهاند و عاشق و معشوق بودهاند. تن دادن دکتر نون به مصاحبه رادیویی فرمایشی نیز به خاطر ملکتاج بوده است چرا که بازجو و زندانبانان که از شکنجه دکتر نون به نتیجه نرسیدهاند تهدید کردهاند که ملکتاج را مورد شکنجه و تجاوز جنسی قرار خواهند داد.
این تهدید، دکتر نون را به زانو درآوردهبود و دکتر نون در مصاحبهای رادیویی علیه مصدق سخن گفته بود. گرچه عشق به ملکتاج باعث تسلیم شدن دکتر نون شدهبود، پس از آزادی از زندان، شرم و خشم دکتر نون باعث میشود که او علاوه بر تنبیه خودش، ملکتاج را هم تنبیه کند. دکتر نون که دچار توهم شده است همیشه دکتر مصدق را با نگاهی شماتتبار در خانهاش میبیند و از اینکه به ملکتاج اظهار عشق کند خجالت میکشد بنابراین به عشق ملکتاج با بیاعتنایی و خشم پاسخ میدهد، تا زمانی که ملکتاج میمیرد و دکتر نون پیر و بیمار با جنازهٔ سرد ملکتاج تنها میشود. داستان کتاب از این زمان شروع میشود و بقیه کتاب «فلش بک» به گذشته است.
.
داستان «دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد» یک داستان تاریخی نیست، بلکه یک داستان نمادین است. دکتر نونها کسانی هستند که به خاطر عشق به خانه و خانواده تسلیم کودتا میشوند و برای محافظت از زن و فرزندشان باورها و ارزشهایشان را زیر پا میگذارند. آنها موفق میشوند از خطر بجهند اما زندگی پس از این «آزادی» از هر زندان و شکنجهای برایشان دردناکتر است. آنها گرفتار احساس گناه، احساس شرم و احساس خشم میشوند و دیگر نه تنها خودشان از زندگی و لذتهای آن محروم میشوند که تلخکامی خود را در کام زن و فرزندشان نیز میریزند و به تعبیری «از این جا رانده، از آن جا مانده» میشوند.
دکتر نون نماد بخش بزرگی از مردم ایران است. کسانی که آن سوی دیوارهای خانهشان را وطن نمیدانند و تنها به خانواده چند نفرهشان متعهد هستند، کسانی که «مصدقها» را دوست دارند ولی زمانی که مجبور به انتخاب بین «مصدقها» و «خانه» میشوند خانهشان را انتخاب میکنند. طبعأ در این جا منظور نویسنده یک شخصیت تاریخی به نام «دکتر محمد مصدق» نیست، بلکه مقصود مسیر «صداقت و شهامت» است، مسیر فضیلتهای اخلاقی و ارزشهای انسانی.
.
از تاریخ و ملت ایران که بگذریم نویسنده این داستان موضوعی فراگیرتر را مطرح میکند، اینکه تنها کسی میتواند از امکانات زندگی لذت ناب و عمیق ببرد که بتواند به خودش افتخار کند، کسانی که برای آسایش بیشتر پا بر ارزشهایی میگذارند که به آنها باور دارند از آسایش و لذت عمیق نیز محروم میمانند چرا که نسبت به خود شرم دارند و ناخودآگاه تبدیل به زندانبان و شکنجهگر خود میشوند.
.
البته نیک میدانم که این ماجرا قابل تعمیم نیست. گروه بزرگی از مردم نیز فاقد یک نظام ارزشی هستند. برای ذهن آنها خیر و شر، فضیلت و رذیلت و زیبایی و زشتی تعریف نشده است. آنها فقط به منافع میاندیشند!
چنین کسانی همیشه طرف برنده را میگیرند و هیچگاه از زیر پا گذاشتن فضیلتهای اخلاقی و تعهدات اجتماعی پشیمان و شرمسار نمیشوند.
.
دکتر محمدرضا سرگلزایی – روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=424