راه دشوار کمال
یکی از دﺷﻮاریهای ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ و ﻛﻤﺎل اﻧﺴﺎن، اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ دﺳﺘﻮرات و ﺗﻌﻠﻴﻤﺎتی ﻛﻪ ﺑﺮای ﺑﻪ ﻛﻤﺎل رﺳﻴﺪن در اﺧﺘﻴﺎر ﻣﺎ ﮔﺬاﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﻫﺮﻛﺪام ﺑﺮای ﻣﻘﻄﻊِ زﻣﺎنی ﺧﺎصی از ﻣﺴﻴﺮ رﺷﺪ وﺿﻊ ﺷﺪهاﺳﺖ و نمیﺗﻮان یک دﺳﺘﻮراﻟﻌﻤﻞ را ﺑﺮای ﻫﻤﻪی ﻣﺮاﺣﻞ رﺷﺪ ﺑﻪﻛﺎر ﺑﺮد. ﻣﺜﻼ ﺑﺴﻴﺎری از ﺑﺰرﮔﺎن ﻫﻢﭼﻮن «فریدریش ویلهِلم نیچه»، «ﻓﻴﻠﺴﻮف آﻟﻤﺎنی» و «آلفرد آدﻟﺮ»، «روانکاو اﺗﺮیشی» ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻛﺮدهاﻧﺪ ﻛﻪ اﻧﺴﺎن ﺑﺮای رﺷﺪ ﻳﺎﻓﺘﻦ، ﺑﺎﻳﺪ ﻏﺮاﻳﺰ و ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺣﻴﻮانی ﺧﻮد را ﻟﮕﺎم ﺑﺰﻧﺪ و «ﻗﺪرت» ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﺧﻮد را ﺑﻪدﺳﺖ ﺑﻴﺎورد. از ﻧﻈﺮ آﻧﺎن، ﮔﺮﭼﻪ ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ «ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻣﺎ» ﺗﻤﺎﻳﻞ ﺑﻪ ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎهی و ﭘﺮﺧﻮری داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ اﻣﺎ اﻃﺎﻋﺖ از اﻳﻦ ﻏﺮاﻳﺰ، ﻣﺎ را «ﺳﺴﺖ و ﺗﻨﺒﻞ و بیاراده» میﺳﺎزد و ﺳﭙﺲ دﭼﺎر «اﺣﺴﺎس ﺣﻘﺎرت» میﺷﻮﻳﻢ. اﺣﺴﺎسی ﻛﻪ ﭼﻨﺎن از ﻧﻈﺮ روانی ﺑﺮای ﻣﺎ دردﻧﺎک اﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻴﺮینی ﺧﻮاب ﺻﺒﺤﮕﺎهی و ﭘﺮﺧﻮری را ﺑﻪ ﻛﺎم ﻣﺎ ﺗﻠﺦ میﺳﺎزد. از ﻧﻈﺮ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، اﻧﺴﺎنی ﻛﻪ اﺣﺴﺎس ﺿﻌﻒ و ﻧﺎﺗﻮانی ﻛﻨﺪ، ﭼﻨﺎن ﻧﺎﺧﺸﻨﻮد اﺳﺖ ﻛﻪ از هیچکدام از ﻓﺮﺻﺖهای زﻧﺪگی، ﻟﺬت عمیقی ﻧﺼﻴﺒﺶ ﻧمیﮔﺮدد. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ ﺗﻮﺻﻴﻪی اﻳﻦ ﺑﺰرﮔﺎن اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺳﺤﺮﺧﻴﺰ ﺑﺎﺷﻴﺪ و در ﻏﺬاﺧﻮردن اﻣﺴﺎک ﻛﻨﻴﺪ؛ دو ﺗﻮﺻﻴﻪای ﻛﻪ در دﻳﻦ اﺳﻼم ﻧﻴﺰ ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﮔﺮﻓﺘﻪاﻧﺪ. از آنﺳﻮ، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان ﺑﺰرگ دﻳﮕﺮی، ﻏﺮﻳﺰه را ﻫﺪاﻳﺖ الهی داﻧﺴﺘﻨﺪ و اﻇﻬﺎر داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﻌﻠﻴﻢ و ﺗﺮﺑﻴﺖ، ﻣﺎﻧﻊ از اﻳﻦ میﺷﻮد ﻛﻪ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﻛﺎرش را اﻧﺠﺎم دﻫﺪ و اﻧﺴﺎن را از ﻫﺪاﻳﺖ الهی ﻣﺤﺮوم میﻛﻨﺪ.
از ﺑﻴﻦ اﻳﻦ اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪان، از «ژان ژاک روﺳﻮ»، ﻓﻴﻠﺴﻮف ﻓﺮاﻧﺴﻮی و «اوﺷﻮ»، اﻧﺪﻳﺸﻤﻨﺪ ﻫﻨﺪی ﻧﺎم میﺑﺮم.
راه ﻛﻤﺎل ﻛﺪام اﺳﺖ؟
«کارل گوستاو یونگ»، «روانپزشک برجستهی سوئیسی»، ﻣﺎ را از اﻳﻦ اﺑﻬﺎم و ﺳﺮدرﮔمی ﺑﻴﺮون آورده اﺳﺖ: او ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﻛﻪ رﺷﺪ روانی اﻧﺴﺎن، دو ﻣﺮﺣﻠﻪ دارد و ﻗﺎﻧﻮنهای اﻳﻦ دو ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﻣﺘﻔﺎوت هستند. ﻣﺮﺣﻠﻪی اول رﺷﺪ را «ﻳﻮﻧﮓ» ، «اﺟﺘﻤﺎعیﺷﺪن» ﻧﺎﻣﻴﺪه اﺳﺖ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، آنﭼﻪ «ﻧﻴﭽﻪ» و «آدﻟﺮ» میﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺑﺮای رﺷﺪ ﺿﺮوری اﺳﺖ؛ یعنی ﻻزم اﺳﺖ اﻧﺴﺎن «ﻏﺮﻳﺰه» را ﻛﻨﺘﺮل ﻛﻨﺪ و «وﻇﻴﻔﻪ» را ﺳﺮﻟﻮﺣﻪی ﺗﺼﻤﻴﻤﺎت ﺧﻮد ﻗﺮاردﻫﺪ. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ، اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ از «ﺧﻮدﻣﺤﻮری» ﺑﻪﺳﻤﺖ «ﺟﻤﻊﻣﺤﻮری» ﺣﺮﻛﺖ ﻛﻨﺪ و از ﺧﻮاﺳﺖهای ﺧﻮد ﺑﻪ ﻧﻔﻊ اﻟﮕﻮهای جمعمحوری ﺑﮕﺬرد و ﺑﻪﺟﺎی «رؤﻳﺎﻣﺤﻮری» ﺑﻪ «واﻗﻊﮔﺮایی» ﺑﭙﺮدازد.
این مرحله تا چه زمانی ادامه پیدا می کند؟
ﺗﺎ زﻣﺎن وﺻﻮل ﺑﻪ «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎعی».
ﻓﻀﻴﻠﺖ اجتماعی، زﻣﺎنی ﺗﺤﻘﻖ پیدا میکند ﻛﻪ ﻣﺎ از رﺳﻴﺪگی ﺑﻪ دﻳﮕﺮان «ﻟﺬّت» میﺑﺮﻳﻢ و از اﻧﺠﺎم وﻇﻴﻔﻪ «ﺧﺸﻨﻮد» میشویم، حتی اﮔﺮ ﻫﻴﭻﻛﺲ، از ﺧﺪﻣﺎت ﻣﺎ ﺗﺠﻠﻴﻞ و ﻗﺪردانی ﻧﻜﻨﺪ و ﮔﻤﻨﺎم ﺑﻤﺎﻧﻴﻢ، ﺑﺎزﻫﻢ دﺳﺖ از ﻣﺮاﻗﺒﺖ و ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ دﻳﮕﺮان ﻧﻜﺸﻴﻢ. اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ را اﻣﺎم علی (ع) ﺑﻪ زﻳﺒﺎیی ﺑﻴﺎن ﻛﺮدهاند:
«ﻟﺌﻴﻤﺎن» از ﻃﻌﺎم ﻟﺬت ﺑرﻧﺪ و ﻛﺮﻳﻤﺎن از «اﻃﻌﺎم».
ﻫﻨﮕﺎمی ﻛﻪ ازﺧﻮدگذشتگی، رﺳﻴﺪگی ﺑﻪ دﻳﮕﺮان و اﻧﺠﺎم وﻇﺎﻳﻒ شغلی ﺑﺮایﻣﺎن لذّتبخش ﺷﺪﻧﺪ، از «ﻏﺮﻳﺰهی ﺣﻴﻮانی» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰهی اﺟﺘﻤﺎعی» ﺗﻌﺎلی ﻳﺎﻓﺘﻪاﻳﻢ. در اﻳﻦ ﻫﻨﮕﺎم ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪی «ﻛﺎرل ﮔﻮﺳﺘﺎو ﻳﻮﻧﮓ» ﻧﻮﺑﺖ ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪی ﺑﻌﺪی رﺷﺪ میرﺳﺪ ﻛﻪ «ﺗﻔّﺮد» ﻧﺎم داد. در اﻳﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﻳﺪ از «غریزهی اجتماعی» ﺑﻪ «ﻏﺮﻳﺰهی ﻫﻨﺮی» ﺗﻌﺎلی پیدا کنیم؛ در ﻏﻴﺮ اﻳﻦﺻﻮرت، ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ «اﻧﺴﺎن ﺗﻮدهای» میﺷﻮﻳﻢ؛ اﻧﺴﺎنی ﻛﻪ ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﺗﺼﻤﻴﻢ میﮔﻴﺮد و ﺧﻮد، ﺻﺎﺣﺐ رأی و سبک و ﺳﻴﺎق ﺧﺎصی ﻧﻴﺴﺖ. اﻧﺴﺎن ﺗﻮدهای، ﻣﻤﻜﻦ اﺳﺖ اﺑﺰاری ﺑﺮای ﺣﻜﻮﻣﺖهای ﺗﻤﺎﻣﻴﺖﺧﻮاه (ﺗﻮﺗﺎﻟﻴﺘﺮ) ﻳﺎ ﺑﺎزیچهی رﺳﺎﻧﻪ های ﻫﻤﮕﺎنی ﺷﻮد؛ او ﭼﺸﻢ ﺑﻪ اﻛﺜﺮﻳﺖ میدوزد و ﺑﻪﺟﺎی «ﻛﺸﻒ رﺳﺎﻟﺖ و ﻣﺴﺆوﻟﻴﺖ ﻓﺮدی ﺧﻮد» مقلّد، ﺗﺎﺑﻊ و ﻣﺮﻳﺪ ﺻﺎﺣﺒﺎن زر و زور و ﺗﺰوﻳﺮ میشود. ﭼﻨﻴﻦ کسانی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺷﻌﺎر «ﻣﺄﻣﻮرم و ﻣﻌﺬور!» از ﻫﺮ دﺳﺘﻮری ﻛﻪ ﻣﺎﻓﻮق ﺑﻪآﻧﺎن ﺑﺪﻫﺪ، اﻃﺎﻋﺖ میﻛﻨﻨﺪ و ﺧﻮد را وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎس ﻧﻴﺰ میداﻧﻨﺪ.
اﻳﻦ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎسی را «ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎعی» نمیدانیم. آﻳﺎ وﻇﻴﻔﻪﺷﻨﺎسی ﻣﻨشی «آدولف ﻫﻴﺘﻠﺮ» ﻳﺎ اﻧﻀﺒﺎط و وﻗﺖﺷﻨﺎسی دﺳﺘﻴﺎر «ژوزف اﺳﺘﺎﻟﻴﻦ» را میﺗﻮاﻧﻴﻢ ﻓﻀﻴﻠﺖ اﺟﺘﻤﺎعی ﺑﺪاﻧﻴﻢ؟ ﻫﺮﮔﺰ!
اﻳﻨﺠﺎ اﺳﺖ ﻛﻪ «ﻛﺎرل ﻳﻮﻧﮓ» ﺗﻮﺻﻴﻪ میﻛﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺮﺣﻠﻪی ﺑﻌﺪی رﺷﺪ ﺑﺮای اﻧﺴﺎن ﺿﺮوری اﺳﺖ. اﻧﺴﺎن ﺑﺎﻳﺪ ﭘﺲ از «اﺟﺘﻤﺎعیﺷﺪن» ، دوﺑﺎره ﻳﺎد ﺑﮕﻴﺮد ﻛﻪ «ﺗﻨﻬﺎ» ﺗﺼﻤﻴﻢﺑﮕﻴﺮد و ﺗﺤﺖﺗﺄﺛﻴﺮ ﻫﻮ و ﺟﻨﺠﺎل و ﺗﺒﻠﻴﻐﺎت و آگهیها و ﻓﺮﻳﺐهای رﺳﺎﻧﻪای ﻗﺮار ﻧﮕﻴﺮد.
ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼم (ص) در وﺻﻒ «اﺑﻮذر ﻏﻔﺎری» ﮔﻔﺘﻪاﺳﺖ: «ﺧﺪا رﺣﻤﺖ ﻛﻨﺪ اﺑﻮذر را، ﺗﻨﻬﺎ زندگی میکند، ﺗﻨﻬﺎ میﻣﻴﺮد و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮاﻧﮕﻴﺨﺘﻪ میﺷﻮد!» و اﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎن (ع) ﮔﻔﺘﻪاﺳﺖ«: ﻻ ﺗَﺴﺘَﻮ ﺣﺸُﻮا فی ﻃﺮﻳﻖ اﻟﻬﺪی ﻟﻘﻠَﻪ أﻫﻠﻬﺎ» «در راه ﻫﺪاﻳﺖ، از ﺗﻨﻬﺎیی وﺣﺸﺖ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻴﺪ»
«ﻏﺮﻳﺰهی ﻫﻨﺮی» ﻛﻪ از آن ﻧﺎم ﺑﺮدﻳﻢ، دو ﺟﺰء ﻣﻬﻢ دارد: ﺟﺴﺎرت و ﺧﻼﻗﻴﺖ. ﻫﺮ دو ﺟﺰء اﻳﻦ ﻏﺮﻳﺰه، ﺷﺎﻣﻞ اﻳﻦ ﺗﻮاﻧﺎیی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺘﻮاﻧﻴﻢ ﻳﻜﻪ و ﺗﻨﻬﺎ ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را طی ﻛﻨﻴﻢ و درستی یا نادرستی ﻣﺴﻴﺮ ﺧﻮد را ﺑﺎ ﻛﺜﺮت و ﻗﻠّﺖ روﻧﺪﮔﺎن آن ﻧﺴﻨﺠﻴﻢ.
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
مطالب مرتبط
Photo From: dopeame.com
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=601