نام کتاب: عشق های خنده دار
نویسنده: میلان کوندرا
ترجمه: فروغ پور یاوری
انتشارات: روشنگران و مطالعات زنان
کتاب «عشقهای خندهدار» مجموعهای از چهار داستان است که وجه مشترک آن ها عشق جنسی است. این که چرا میلان کوندرا (رمان نویس چک) نام این مجموعه را عشقهای خندهدار گذاشته است از جملات زیر معلوم میشود:
«اگر آن چه اجباری است غیر جدی (خندهدار) است، شاید آن چه غیر اجباری است جدی باشد.»
پس خندهدار بودن عشق غیر جدی، از دیدگاه میلان کوندرا به این سبب است که این عشق ماهیتی جبری دارد و توصیه میلان کوندرا این است که حوزهای را که در آن انتخابگر نیستیم جدی نگیریم. با وجود این «وجه مشترک»، هر یک از چهار داستان این کتاب «وجه منحصر به فردی» هم دارد.
در داستان اول این کتاب (هیچکس نخواهد خندید) یک نفر به قصد شوخی و سبکسری ماجرایی را آغاز میکند اما بهسرعت سرنخ و افسار ماجرا از دستش در میرود و خود را در میانه یک ماجرای غیرقابل کنترل پیدا میکند. همین موضوع را میلان کوندرا در رمان «شوخی» نیز میپروراند. شاید بر خلاف نام و وجه مشترک داستانها پیام این داستان و رمان شوخی میلان کوندرا این است که نمیتوان زندگی را به شوخی و سبکسری برگزار کرد. هر انتخاب، ما را وارد یک بازی کنترل نشده و غیر قابل پیش بینی میکند حتی اگر آن انتخاب از سر سبکسری و لاقیدی صورت گرفته باشد.
در داستان دوم کتاب (بازی اتواستاپ) زوج جوانی برای سرگرمی و تفنن، نقش کسان دیگر و شرایط ارتباطی دیگری را بازی میکنند ولی همان طور که «ژاکوب مورنو» (پایهگذار سایکودرام) میگوید: «سایکودرام دروغی است که حقیقتی را آشکار میسازد»، نمایش دو نفره این زوج، وجوه بالقوه آن ها را بیرون میکشد و احساسات آن ها را نسبت به هم تغییر میدهد، در این داستان هم، بازی خودمختار میشود و کنترل را در دست میگیرد و انسانها در جبر انتخاب متفنّنانه و سبکسرانه خودشان زندانی میشوند!
در داستان «مردههای قدیم باید برای مردههای جدید جا باز کنند»، زن و مردی پس از پانزده سال به طور اتفاقی همدیگر را میبینند و رابطهای که سال ها پیش قطع شده بود با روندی جدید آغاز میشود. نکته این قصه تفاوت بین طرح ذهنی ما از روابط و واقعیت روابط است این موضوع را بعدها میلان کوندرا در رمان «جهالت» هم مد نظر قرار میدهد: ما داستانهای ذهنیمان را در روابط جستجو میکنیم در حالی که روابط مسیر خودمختار خود را طی میکنند.
«زندگی این گونه میگذرد: انسان تصور می کند که در نمایش نامهای معیّن نقش خود را ایفا میکند و هیج ظن نمیبرد که در این اثنا، بی آن که به او خبر دهند، صحنه را تغییر دادهاند و او نادانسته خود را وسط اجرایی متفاوت پیدا میکند.»
و بالاخره در داستان «ادوارد و خدا» موضوعات دینی و ساختارهای سیاسی، در رابطه خصوصی یک مرد با زنان نقشی تعیین کننده پیدا می کنند. میلان کوندرا در این داستان به ظرافت به این موضوع میپردازد که خصوصیترین احساسات و روابط ما تحت تاثیر سناریوهای کلان و عمومی قرار دارند.
کتابی که من خواندم مجروح از برشهای تیغ سانسور است و مترجم محترم نیز در انتقال اندیشههای پیچیده و تحلیلهای فلسفی و روان شناختی میلان کوندرا توانمند نبوده است. امیدوارم شما به ترجمهای بهتر و متنی سانسور نشده از این کتاب فوق العاده دست پیدا کنید.
دکترمحمدرضاسرگلزایی _ روانپزشک
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=490