سفسطه
متن پیاده شده سخنرانی در مورد سفسطه
مسئلهای که میخواهیم اینجا مطرح کنیم مسئله مغالطهها یا سفسطهها است. ما در دنیایی بهسر میبریم که همه میخواهند به یکدیگر چیز بفروشند؛ حالا چیزی که می فروشند گاهی یک نوشیدنی است و گاهی یک طرز فکر!
در این دنیا منافع خیلی از آدمها به این تعلق میگیرد که حواس ما را پرت کنند؛ یعنی ابزار نقد ما را از کار بندازند. زیرا اگرچه ما با تلاش بسیار ابزاری برای نقد بهدست می آوریم؛ اما راههایی وجود دارد که ابزار نقد ما را خراب میکنند.
مثل کسانی که ویروس را وارد کامپیوتر ما میکنند و آنوقت ما باید از آنها آنتیویروس بخریم؛ همین طور آدمهایی که میخواهند به ما کالا بفروشند گاهی منافعشان در این جهت است که در ذهن ما بین درست و غلط شبهه ایجاد کنند.
به این کار Fallacy (مغالطه یا سفسطه) میگویند؛ یعنی گزارهها را بهگونهای بچینیم که تفکر نقاد را Bypass کنیم؛ بهخواب ببریم؛ میانبر بزنیم.
Fallacy انواعی دارد: یکی از آنها «slippery slope» یا سفطسه شیب تند است؛ یعنی قرار دادن چیزی در شیب تند. مثلا فرض کنید گزارههایی به این صورت دارید:
A => B => C => D => E
منابع غذایی فاقد ید => کمبود ید => گواتر => بارداری => کودک عقبمانده ذهنی
اگر جملههای وسط را حذف کنید، یعنی آن را در سطح شیبدار بیاندازید به گونهای که A بشود E؛ آن وقت بگویید: «آیا میدانید که خوردن آب آشامیدنی تهران باعث عقب ماندگی ذهنی کودکان می شود؟!… چاره چیست؟… آب غنی شده با ید مارک …!».
این اسمش slippery slope است. در این روش حقیقتی بیان میشود و حتی به رفرنس آن هم اشاره میکنند. مثلا این حقیقت که گواتر صدمه میزند و اینکه آب آشامیدنی تهران ید ندارد؛ اینها گزارههایی هستند که رفرنس دارند و رفرنس علمی هم دارند. اما کاری که انجام میشود این است که این وسط چند گزاره را حذف میکنند؛ بنابراین A میشود E.
چنین کاری خیلی وقتها انجام میشود؛ گاهی در نقل قول از یک آدم مهم، بعضی از اما و اگر های حرف او را حذف میکنند و بعد گزاره باقیمانده را به او نسبت میدهند.
مثلآ میگویند که فردوسی در مورد زنان چنین نظری داشته است:
زن و اژدها هر دو در خاک به
جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای
که یک سگ به از صد زن پارسای
اما این ماجرا نقل قولی است که فردوسی از زبان کیکاووس کرده؛ آن هم در زمانی که زنش سودابه، پسرش سیاوش را متهم به خیانت کرد!
این گونه، زمینه و داستان را حذف میکنند و بعد میتوانند بگویند که این نظر فردوسی است؛ بیت موردنظر را هم میآورند و مردم را تحتتاثیر قرار میدهند. یعنی چیزی را که با کلی حواشی منجر به چیز دیگری میشود؛ شرایط حواشی را حذف میکنند و از آن استفاده میکنند. این میشود fallacy slippery slope.
Fallacy یک نوع دیگر دارد به نام False dilemma یعنی «دو راهی کاذب».
مثلآ میگویند: «آیا خمیر دندان فلورایددار ما را برای فرزندتان تهیه میکنید یا او را با پوسیدگی دندان تنها میگذارید؟!». به این روش False dilemma میگویند؛ یعنی موردی را که میخواهیم به مردم تجویز کنیم، یک طرف میگذاریم و تمام انتخابهای ممکن دیگر را حذف میکنیم و بعد یک وضعیت نامطلوب را در مقابل آن میگذاریم؛ در این شرایط، احتمال زیادی وجود دارد که آدمها گمراه شده و با خود بگویند: «من که این را نمیخواهم؛ پس باید آن را انتخاب کنم»!
البته این شکل ساده ماجراست؛ ولی در تبلیغات، چه تبلیغات تجاری و چه سیاسی، این False dilemma ها را به اشکال مختلف میبینید .
مورد بعدی Circular reasoning یا «استنتاج دوری» است. یعنی پیشفرضی پشتوانه گزاره شماست که خود آن پیشفرض دوباره میشود نتیجهگیری!
مثلا میپرسید که «چرا فردوسی محبوب مردم ایران است؟» و پاسخ میدهید: «زیرا فردوسی به ایران و ایرانی عشق میورزید»! در حالی که خود این پاسخ میتواند مورد سوال قرار بگیرد که «چرا فکر میکنید فردوسی به ایران و ایرانی عشق میوزرید؟»!
در واقع چیزی را برای اثبات استفاده میکنید که خود آن چیز نیاز به اثبات دارد. یعنی میتوانید جای گزارهها را عوض کنید و باز هم همین معنا را بگیرید.
مثلآ میتوانید بگویید: «چرا فردوسی به ایران و ایرانی عشق میورزید؟»… «چون از اینکه فردوسی محبوب مردم ایران است، میتوان فهمید که فردوسی به ایران و ایرانی عشق میورزید»! دقیقآ جا را عوض میکنید و باز هم ارزش ماجرا هیچ فرقی نمیکند. این fallacy Circular است؛ مغالطه دوری.
مورد بعدی ابهام یا Equivocation است؛ یعنی از کلمات به گونهای استفاده کنید که به نتیجهی دلخواه برسید. مثلآ از شما میپرسند که «چرا امروز به مدرسه نمیروید؟» میگویید:
«هفته پیش معلم به ما گفت که هر کس تصور کند ملی شدن صنعت نفت به نفع ما نبوده است، مریض است و باید خودش را به دکتر نشان بدهد! پس من هم که نظرم این بوده، مریضم و امروز به کلاس نمیروم؛ اگر هم معلم به من گفت چرا به کلاس نیامدی؟ میگویم مریض بودم و اگر گفت که گواهی پزشکی نشان بده؛ خواهم گفت که گواهی پزشکی من شمایید؛ شما گفتید که تو مریضی!»… در صورتی که مریض موردنظر معلم با این مریض متفاوت است.
Equivocation یعنی معادل سازی کلماتی که در واقع منظور گوینده نبوده است. در واقع این روش، سوء استفاده از کلمات است.
composition یا ترکیب سفسطهای است که طی آن اجزایی را با هم ترکیب کرده و چنین القا میکنیم که محصول، همان خواص اجزا را دارد. مثل اینکه بگوییم اجزای فلان داروی ساخت ما کلسیم و کربن و نیتروژن و اکسیژن است.
اکسیژن که در هوایی که استنشاق میکنیم هست؛ نیتروژن هم همین طور؛ کربن هم از عناصر تشکیل دهنده بدن ماست و کلسیم هم که برای بدن ما لازم است … پس غیر ممکن است که این دارو عوارض جانبی داشته باشد؛ چون همه اجزایش به طور طبیعی در بدن ما وجود دارد! در حالی که ممکن است ترکیبی از این کربن و اکسیژن و نیتروژن و کلسیم وجود داشته باشد که برای بدن در حکم سم باشد.
این روش یعنی چیزی را به اجزایش تجزیه کنید و بگویید وقتی که اجزاء این است، پس نتیجه نیز همان است. مثلآ یکی از اشتباهاتی که سالها درروانشناسی رخ داده بود، این بود که تصور میشد اگر اجزاء روان را شناختیم پس روان را شناختهایم. بر این اساس، اگر میتوان محبت را با پرولاکتین اضافه کرد؛ اگر می توان لانهگزینی را با اکسی توسین اضافه کرد؛ اگر میشود خلاقیت را با دوپامین اضافه کرد؛ پس روان چیزی نیست به جز مجموعهای بیوشیمیایی.
مانند اینکه بگوییم هواپیما چیزی نیست به غیر از آهن و لاستیک و شیشه! در صورتی که شما میتوانید صد جور آهن و لاستیک و شیشه داشته باشید و با آن نتوانید پرواز کنید؛ زیرا شکل خاصی از ترکیب آهن و لاستیک و شیشه باعث فرآیند پرواز میشود. هیچ ساختمانی مساوی با آجرهایش نیست.
پس این composition هم یکی از سفسطههاست. (گشتالت یک کلمه آلمانی معادل composition است؛ یعنی ترکیبی که از جمع جبری اجزایش بیشتر باشد. چون همه این چیزهایی که در موردش صحبت کردیم، یک گشتالت هستند؛ ولی شما نمیتوانید مثلا تاثیر یک دارو را از ترکیب اثرات نیتروژن و کربن و کلسیم بفهمید؛ بلکه این ترکیب تاثیرات خاص خود را دارد).
گاهی ممکن است که ما خود دچار این نوع خطا شویم؛ چنانکه سالها در علم این اشتباه وجود داشت و گاهی هم ممکن است برای قانع کردن دیگران از این روش استفاده کنیم. مثلا یک نفر میگوید: «الف» توهین است؟ میگویند: نه. میپرسد:« ح» توهین است؟ نه. «م» توهین است؟ نه… خوب پس «احمق» هم نباید توهین باشد! این سفسطه، composition است.
«Post-Hoc» ترجمه یونانی «After this» است. After this یعنی اگر دو گزاره بدنبال هم آمدهاند، نتیجهگیری شود که حتمآ دومی ناشی از اولی است. مثلا بگویید در مالزی یک فستیوال آبجو برگزار شد؛ به همین دلیل هفته بعد از آن در مالزی سونامی اتفاق افتاد! این مغالطه، Post Hoc است؛ یعنی هر چیز که بعد از دیگری رخ دهد، اساسآ معلول آن است.
اینها پنج نوع مغالطه غالب هستند و شما اگر توجه کنید در گفتار دیگران، در آگهیهای تبلیغاتی یا حتی در تحلیلهای خبری سیاسی و اقتصادی، این سفسطههای بارز را میبینید:
– Slippery slop
– False dilemma
– Equivocation
– Composition
– Post Hoc
به جز این موارد، تکنیکهای «حواس پرتی» نیز وجود دارند؛ یعنی تکنیکهایی که حواس شما را از موضوع اصلی پرت میکنند و شما را به سمت جایی که دلشان میخواهد پیش میبرند. سه تکنیک مهم «حواس پرتی» وجود دارد:
Red herring -1 یعنی شاه ماهی قرمز. شاه ماهی قرمز نوعی ماهی با بوی تند و شدید است. در گذشته قاچاقچیها از این ماهی در بار کالسکه و دلیجان خود استفاده میکردند تا شامه سگهای قاچاق یاب را پر کنند و از کار بیاندازند.
به این ترتیب سگها متوجه نمیشدند که مثلآ قهوه قاچاق در بارشان وجود دارد. به این تکنیک Red herring میگویند. یعنی وقتی در مورد A میپرسند؛ شما یک B پر سر و صدای وحشتناکی داشته باشید که مردم نتوانند به آن توجه نکنند و حواس همه به سمت آن کشیده شود.
(مثلا شما در مبارزه انتخاباتی قفل میکنید؛ بعد میگویید: «پرونده خانمی دست منه… بگم؟!!!…بگم؟!!!…»)
2- تکنیک Add hemineh یا Against him . یعنی وقتی با یکی بحث میکنید؛ به جای اینکه راجع به موضوع بحث حرف بزنید، به شخصیت طرف مقابل حمله کنید.
3- تکنیک سوم Straw Man یعنی «مرد پوشالی» (مترسک) است. این تکنیک میگوید که «تو با پهلوان واقعی نمیتوانی بجنگی؛ پس یک پهلوان پوشالی بساز و با او بجنگ!». به همین منظور، اگر طرف مقابل در حین حرف زدن یک کلمه اشتباه گفته یا مثلا خندیده باشد؛ به او میگوید: «آها! تو در وسط حرفت گفتی…» و دیگر تمام وقت باقیمانده را صرف رسیدگی به آن یک کلمه یا رفتار میکند.
سوال: راه مقابله با این تکنیک چیست؟
پاسخ: جا خالی دادن! مثلا میگویید که «به آن مورد در وقت خودش میرسیم؛ ولی الان جواب سوال من را بدهید که …»؛ بعد ممکن است طرف مقابل از تکنیک «صفحه خط افتاده» استفاده کند و بگوید «نه»… باز شما میگویید که «شما میتوانید اینطور فکر کنید؛ ولی من میخواهم که الان به موضوع … رسیدگی کنیم و بعد به موضوع … برگردیم». یعنی طوری رفتار میکنید که وارد بازی او نشوید و در موضع اصلی خود باقی بمانید.
اینها تکنیکهای حواسپرتی در بحث کردن هستند. شرح مفصل این مغالطات و حواس پرتیها را در کتاب «هنر همیشه بر حق بودن» نوشته «آرتور شوپنهاور» از انتشارات «ققنوس»، میتوانید مطالعه کنید.
مطالب مرتبط
لینک کوتاه مطلب: https://drsargolzaei.com/?p=107